دادسرا، رسیدگی اول
با این که سرباز زودتر حرکت کرده بود اما نرسیده بود. اول رفیتم شعبه ای که پرونده اش قرار بوده برسه. پرونده قبلی که واسه حامی قرار مجرمیت صادر شده بوده هم تو این شعبه بوده. یعنی ما تو شعبه ایکس، 3 تا پرونده داریم
. دو تاش رو من شکایت کردم. یکی هم واسه حامی هست
. شکایت قبلی که قرار مجرمیت واسه حامی صادر شده و اگه خدا بخواد یه هفته تا 10 روز دیگه حکم نهایی میاد
و دو تای دیگه هم که شکایت هردومون هست.
ازونجا که آقای قاضی تو بازجویی از من و حامی و جلسه دادگاه کاملا متوجه همه چیز شده این بار در حضور حامی گفت برو دادگاه خانواده واسه طلاق. حامی هم دوید رفت دفتر شعبه و پرونده اش رو آورد و گذاشت روی میز قاضی. قاضی گفت این چیه
؟ گفت شکایت منه، ایشون من رو زده
. قاضی پوزخندی زد و اصلا پرونده اش رو باز نکرد
. حامی شروع کرد به حرف زدن و بازم چرت گفت
. گفت ایشون خودش در رو قفل کرده و زنگ زده به پدر و مادرش و زنگ زدن 110 و واسه من پرونده درست کردن. وکیلم گفت چه ربطی به پرونده داره؟ گفت ربط داره همینه دیگه
!!
کاش لال میشدم و حرف نمیردم . گفتم نخیر داشتی خفه ام میکردی
. یعنی اگه لال میشدم حامی همین چرندیات رو به عنوان دفاع مینوشت و احتمال محکومیتش بیشتر میشد
. بعد قاضی گفت نمی خواهی زندگی کنی برو طلاقش بده. حامی حرفی نزد. چون باید میگفت بره مهریه اش رو ببخشه طلاقش میدم
که نمیتونست بگه
. البته بگم زیاد اینجا حرف نمیزد آخه قاضی خیلی جدی و ترسناک بود
.
من خیلی شیک و محترمانه رو به قاضی گفتم: آقای قاضی من از شما معذرت می خوام که با بی فکری هامون وقت شما و دیگرانی که پشت در هستن رو میگیریم
. شاید اون ها برای موارد مهتری منتظر عدالت شما هستن
و ما فقط داریم وقت اونا و شما رو میگیریم
. حامی هم حرص می خورد
. چون نمیتونه خوب حرف بزنه.
هر دفعه قرار بوده سخنرانی کنه و واسه کاری خواسته بودنش تا بره پیش مقامات بالا دستیش من بهش میگفتم چی بگه و چی کار کنه. حتی وقتی زنه و مارمولک هم از این و بقیه خانواده اش شکایت کردن باز من یادشون میدادم چی بگن و چطور برخورد کنن تا گاف ندن
. حالا کسی نبود یادش بده
.البته یادش میدن ها اما چرت و پرت میگن
.
قاضی برگه داد تا اظهارات و دفاعیاتمون رو بنویسیم. حامی دو تا برگه اضافه خواست. انگار بیشتر بنویسی بهتره. اما من به وکیل گفتم کمتر بنویس. چون قاضی حوصله خوندن روده درازی مارو نداره
.
حامی خان در ادامه چرندیاتش گفت ایشون اومده محل کارم کلید رو گرفته. اینم استشهادش!!!(پست صبحی با طعم نامردی). قاضی کمی بلند: گفت جمعش کن جمعش کن. چیزای الکی تحویلم نده
. حرف حساب بزن
. گفت ایشون من رو زده و فحاشی کرده. رفت ادامه بده قاضی گفت خانم شما بگو: گفتم جالبه به جای اینکه من از ایشون بابت فحش های رکیکشون شاکی باشم ایشون از من شاکی هستن
. ایشون در حضور قاضی تمکین به خاله من فحش رکیک داده(رکیک یعنی چیز دار) در حضور یکی از آشنایان به مادر من فحش رکیک داده
. باز گویی اون حرف ها اصلا در شخصیت من نیست و هرگز به زبان نخوام آورد. اونوقت ایشون اومده از من شکایت کرده
.
(من تند و با شجاعت حرف میزنم. اما حامی من و من میکنه. واسه همین میتونم در فرصت کم همه حرف هام رو بگم). ادامه دادم: چون دیگه راهی نداشته فقط اومده اتهام کذب به من وارد کرده
. حامی شروع کرد به حرف زدن، قاضی گفت اون رو من دیگه تصمیم میگیرم. وسط حرف من بود و دقیق متوجه نشدم
. گفت دروغ میگه یا یه همچین چیزی. بعد گفت: این تو دادگاه تمکین محکوم شده(هول نکنید دروغ گفته). دروغ چرا!!! خودم یه کمی جا خوردم اما وا ندادم
.
قاضی اول از حامی ضامن خواست به من گفت ضامن داری: گفتم بله. اما بعدش از من نخواست نمیدونم از حامی خواست یا نه. گمونم گفت نمی خواد. نمیدونم. انگار گفت میفرستم دادگاه (اینجا دادسرا هست) اینم باز نفهمیدم
. اما به حامی گفت من تصمیم میگیرم
. نمیدونم
. آخه جز ما داشت به یه پرونده دیگه هم رسیدگی میکرد و شاکی اون پرونده هم با ما پیش قاضی(دادیار) بود نمیشد ازش بپرسم
.
در کل قاضی بیشتر به من و حرفام توجه میکرد تا حامی. خداروشکر گوش شیطون کر
. آخه این فقط چرت و پرت میگه حرفایی که پرونده ربطی نداره. واسه همین قاضی هم بیکار نیست گوش بده
.
نتیجه اخلاقی: حامی اون دفعه که قلدر بازی دراورده بوده، اولش فکر میکرده شکایت اونه و من شکایتی نکردم
، اگه یادتون باشه گفت: پرونده شکایت منم هست که نبود
. بعدش(یعنی بعد دادگاه) فکر کرد شکایت من در خصوص خفه کردن بوده و پیش خودش گفته حالا یه دونه رو هم محکوم بشم چیزی نمیشه
. ضمنا شنیده بوده تمکین به نفع مرد حکم میدن و در خصوص مهریه ام خیالش راحت بوده که مالیده است مثلا
. واسه همین شاخ شده بود
. اما دیروز تازه فهمید ای بابا دو تا پرونده ضرب و شتم بوده
. ضمن اینکه از سومی هم خبر نداره
. آخه واسه طلاق ضرب و شتم مهمه. واسه همین دیروز یه کمی آروم تر شده بود.
خیلی ساده و بی آلایش بخوایم بگیم باید بگیم همچین زدیش که نفهمیده از کجا خورده[قهقهه].آفرین آبجی من زرنگ تر از ایناس که یه بچه گولاخ بخواد حقشو ناحق کنه.آورین الین[مغرور].ایشالا ضربه ی آخرم قاضی حوالش میکنه که کلا ناک اوت بشه[هورا].آفرین آفرین آفرین آبجی باهوشو سیاستمدار من[گل][قلب]
محکم باش به خودت اعتماد داشته باش ایشالا همه چیز درست میشه
تعریفی هستی که تعریف میکنم.خدارو صد هزار مرتبه شکر[لبخند]
عزیزم خدا بزرگه فهمیدم اوت خبری نیست خیلی بی حوصله ای واسه همین دیگه ای ندادم کجایی میدونستم به وقتش میای مینویسی
ای چه دله خوشی داره این حامی خسته نشده؟
فکر کرده! چرا خسته بشی تو که به قوله معرف زندگیت داره داغون میشه حالا فوش 1 سالم دوندگی کنی واسه مهریه ولی باید مهریه رو بگیری ازش تا بفهمه زن گرفتن الکی نیست[اوغ]
موفق باشی :) و انشاالله حل بشه و کلا دوست شید باهم و همه چیز عالی بشه و اصلا به موفقیتهای دادگاه و این جورجاها فکر نکنی[نگران]
خوبه..[گل]
امیدوارم توی رای نهایی همه چیز به نفعت باشه. بعدم میدونی قاضی وقتی میبینه یکی توی حرف زدن مصلت هست یعنی داره با شهامت راست میگه کسی که من من میکنه بیشتر داره فکر میکنه که چی ببافه به هم تا قالب دادیار کنه!